مقایسه وضعیت اقتصادی زنان در آخرالزمان و اکنون
وضعیت اقتصادی زنان در آخرالزمان

یکی از مهمترین مشکلاتی که بشر در آخرالزمان با آن سخت دست‏به گریبان است، مسائل و مشکلات اقتصادی است . نابسامانی عظیم اقتصادی در سر تا سر جهان بوقوع می‏پیوندد و زنان از این واقعه شوم نه تنها در امان نخواهند ماند، بلکه بیشترین ضربه را خواهند خورد . عمق فاجعه به حدی است که گروهی مجبور می‏شوند، برای گریز از قحطی و گرسنگی، زنان و دختران خویش را برای خوراک اندکی معامله نمایند .

امام صادق ( علیه‏السلام) در بیان نشانه‏های ظهور در این زمینه می‏فرمایند: «بعضی از مردان از راه فساد زنان خود ارتزاق می‏کنند .»  علاوه بر این اعمال قبیح، دنیا شاهد هجوم زنان بسوی کارخانه‏ها، ادارات و صحنه تجارت و بازار خواهد بود و این به دلیل رویکرد مادیگری در جامعه و میل به زرق و برق دنیا می‏باشد .

حضرت علی ( علیه‏السلام) می‏فرمایند: «در آخرالزمان، زنان به خاطر حرص به دنیا، در کسب و کار همسران خود شرکت می‏نمایند .»  بنابراین زن در آخرالزمان، به موجودی تبدیل خواهد شد که برای به دست آوردن لقمه نانی، تن به هر نوع کاری می‏دهد و زنانی که باید دامان پر مهرشان، جایگاه پرورش انسانیت‏باشد و در کنار مردانی پاکدامن مایه آرامش باشند، در دام گسترده شهوات حیوانی و منافع اقتصادی مردان ناپاک و سودجو قرار می‏گیرد و بدین ترتیب واقعه تلخ هبوط نفس انسانی در زنان رقم خواهد خورد .


وضعیت اقتصاد زن در عصر حاضر

امروزه بحث گسترده‏ای که در تعداد زیادی از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه مطرح است، «زنانه شدن فقر» می‏باشد و این بدان معنی است که در دنیا اکثر افراد فقیر را زنان تشکیل می‏دهند و به همین دلیل، امروزه زنان جهان برای برطرف کردن نیازمندی‏های مادی خویش، در زیر پرچم شوم تساوی حقوق زن و مرد، کارهای سنگین مردانه را انجام می‏دهند یا منحرف گردیده، برای رفع احتیاجات مادی، خود را در معرض تعرض مردان ناپاک قرار می‏دهند .

در آمریکا، طبق برخی آمارهای موجود، تقریبا در 53% خانواده‏ها زن و مرد هر دو شاغلند و زنان هم دوش مردان در اقتصاد نقش ایفا می‏کنند .  این در حالی است که اختلاف درآمد هفتگی زنان و مردان در این کشور، به گونه‏ای است که مردان حدود 4/65% و زنان حدود 6/34% از درآمدها را به خود جذب می‏کنند . 

در بسیاری از کشورهای غربی و در حال توسعه نیز وضع بدین منوال است و نشان از تبعیض در محیط کار بین زن و مرد دارد .

اینک با توجه به وضع تاسف‏بار اقتصادی زنان، در عصر کنونی، آیا می‏توان آنان را زن آخرالزمان نامید؟

در جواب باید گفت: مطابق آنچه در روایات نیز آمده، زنان بسیاری در عصر حاضر، در عرصه اقتصادی مشغول به کارند، و در بسیاری از کشورها به خصوص کشورهای به اصطلاح متمدن، زنان از راه فساد و فحشا امرار معاش می‏کنند، اما این مساله هنوز فراگیر نشده است; لیکن این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که در هر زمان، احتمال ظهور حضرتش می‏رود، هر چند برخی از علائم به صورت عمومی صورت نپذیرد . لذا شاید بتوان زنان عصر حاضر را زنان عصر ظهور نامید .


|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
زن قبل از ظهور

در دنیایی که هر روز بسوی ترقی گام بر داشته و زندگی ماشینی روح و جان انسان‏ها را تسخیر کرده است، مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی نیز رنگ و بوی تازه‏ای به خود می‏گیرد و جهان به سوی آخرالزمان پیش می‏رود . زنان که نیمی از جامعه بشری را شامل می‏شوند، هر روز شاهد تحولی نو، در روابط خود در عرصه‏های گوناگون هستند و نقش آنان در سیاست، اقتصاد و اجتماع بر کسی پوشیده نیست; لذا در این قسمت، نقش زن را در هر یک از این امور در آخرالزمان و در نتیجه، در عصر حاضر، بررسی می‏نماییم .

 


نقش زنان در حکومت‏های قبل از ظهور

یکی از مسائلی که در حکومت‏های آخر الزمان مطرح است، سلطه و نفوذ زنان در امور سیاسی می‏باشد که این تسلط را به دو گونه می‏توان تقسیم نمود:

1 - زنان بطور مستقیم بر مردم فرمانروایی کرده و رهبری یا ریاست کشور را به دست می‏گیرند .

2 - زنان با استفاده از نیروی خارق العاده خویش، فرمانروایان و سران کشور را به زیر سلطه خود می‏برند تا آنان طبق نظر و عقیده آن‏ها عمل نمایند .

اخباری که از معصومین ( علیهم‏السلام) وارد گردیده، بر رشد و تسلط زنان بر امور سیاسی و ... در آخر الزمان اشاره دارد . حضرت علی ( علیه‏السلام) در این زمینه می‏فرمایند: «زمانی خواهد آمد که افراد فاسد و زناکار به ناز و نعمت رسند و انسان‏های با انصاف ضعیف می‏شوند . پرسیدند که این دوره چه وقت‏خواهد بود؟ فرمود: آن گاه که زنان و کنیزان بر امور مردم مسلط شوند و خردسالان به فرمانروایی رسند .»

همچنین امام صادق ( علیه‏السلام) طی حدیثی طولانی که به بیان نشانه‏های ظهور پرداخته‏اند، در این مورد می‏فرمایند: «... (در آن زمان) زنان بر ملک تسلط می‏یابند و بر هر امری استیلا پیدا می‏کنند، و زنان را می‏بینی که بسان مردان، مجالس (کنفرانس) راه می‏اندازند .»

آری جهان در آخرالزمان، با رشد بی‏رویه نهضت‏های زنانه که برای اعتراض به پامال شدن حقوقشان صورت می‏گیرد، روبه رو خواهد شد و در انتها، تاریخ جهان شاهد تجربه‏ای جدید در عالم حکمرانی و سیاست‏خواهد بود . اما مطلب مهمی که نباید از نظر دور داشت، این است که طبق دسته‏ای از روایات، در آخرالزمان، تعداد مردان کاهش چشمگیری می‏یابد و شاید به همین دلیل باشد که زنان در اکثر امور بر مسند قدرت خواهند نشست .

رسول خدا (صلی‏الله علیه‏و آله) در این زمینه می‏فرمایند: «از نشانه‏های آخرالزمان این است که برای هر پنجاه زن، یک رپرست‏خواهد بود و این در حالی است که زنان زیاد و مردان کم گردند .»

و شاید این وضع در اثر افزایش تلفات جانی مردان در اثر برپایی جنگ‏های پی در پی و طولانی باشد . بهر حال، آنچه مسلم است در آخرالزمان، زنان حکومت را به دست‏خواهند گرفت و پس از قرون متمادی، جامعه بشری از مرد سالاری به سوی زن سالاری سوق داده خواهد شد .


مشارکت زنان در سیاست در عصر کنونی

پس از جنگ دوم جهانی، زنان توانسته‏اند به تدریج وارد نهادهای سیاسی شوند، که این نهادها، اعم از دولتی و غیر دولتی می‏باشد . امروزه در بسیاری از کشورها، ندای حمایت از زنان و تساوی حقوق سیاسی، فرهنگی، اجتماعی آنان با مردان بلند است، اما این که واقعا در عمل این مساله به چه میزان انجام می‏گیرد، مطلب دیگری است . اما طی کنوانسیون‏ها، اعلامیه‏ها و قطعنامه‏هایی که از سوی سازمان ملل یا سازمان‏های غیردولتی انتشار یافته است، زنان حق دارند در پست‏های مهم دولتی و غیر دولتی مشغول بکار شوند و در عرصه سیاست‏حضور فعال داشته باشند .

البته از نیمه دوم قرن بیستم به این سو، زنان بسیاری در صحنه سیاست ظاهر گردیدند و به اشغال کرسی‏های مهم دولتی پرداختند که مهمترین این پست‏ها ریاست جمهوری و نخست وزیری بوده است .

مطالعه آمارها نشان می‏دهد که در یکی دو دهه اخیر، زنان در کشورهایی چون انگلیس، فرانسه، آمریکا، اسرائیل، ایسلند، فیلیپین، ایرلند، ترکیه، پاکستان و ... نقش‏های مهم سیاسی داشته‏اند .

و امروز، زنان در کشورهایی چون نروژ، دانمارک و فنلاند حتی در برخی موارد، بیش از 40 درصد مناصب را در اختیار دارند . 

هر چند در عصر حاضر، شاهد حضور گسترده زنان در صحنه‏های مختلف سیاسی و غیر سیاسی هستیم، لیکن زنان، خود، خواهان حضور فعالتر در پست‏های کلیدی و مهم دولتی می‏باشند و به در حاشیه قرار گرفتن خود در قدرت معترضند .

با توجه به بررسی آمارهای مشارکت‏سیاسی زنان، در آمریکا، زنان بطور معمول حدود 52 درصد رای دهندگان را شامل می‏شوند با این وجود، درصد کمی از کرسی‏های کنگره و سنا را در اختیار دارند و در کابینه نیز حضور چندان قابل توجهی ندارند . 

در بیشتر کشورهای در حال توسعه نیز زنان نقش کمتری در سیاست دارند، اما آنچه مسلم است، زنان در اکثر کشورها کم و بیش در امر سیاست دخالت دارند و در این حال، این سؤال مطرح است که آیا زنان عصر کنونی، همان زنان عصر قریب به ظهورند که در روایات از آنان یاد شده است، یا خیر؟

جواب این سؤال قدری مشکل است و این نشات گرفته از پیچیدگی‏های روابط سیاسی و حکومتی می‏باشد . بنابراین با توجه به میزان شرکت زنان عصر حاضر در عرصه سیاست و حکومت، بطور قطع نمی‏توان گفت که زنان عصر کنونی، همان زنان آخر الزمانند، چرا که احتمال می‏رود در آینده، زنان دخالت و تسلط بیشتری در حکومت‏ها داشته باشند، اما به یقین نیز نمی‏توان آنان را زنان آخرالزمان نام ننهاد; زیرا زنان در بعضی کشورهای آمریکایی، اروپایی، آسیایی، سمت‏های بالای سیاسی را دارا هستند و در حکومت نقش چشمگیری دارند .



:: موضوعات مرتبط: انتظار , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
وظایف زن منتظر و نقش وی در زمینه سازی ظهور
ابتدا در معرفی زن منتظر باید گفت که زن منتظر همان زن مسلمان و با ایمانی است که حقیقت اسلام را به خوبی دریافته است و با جان و دل دستورات آن را فرا گرفته و به آن‏ها عمل نموده است . زن منتظر، بانویی است که ویژگی‏های یک زن مسلمان متدین و عفیف را داراست و در عین حال، با تمام وجود، با معرفت و اعتقاد کامل، انتظار فرج را دارد . زن منتظر برای تحقق امر ظهور باید تحولی اساسی در فرهنگ بوجود آورد و با رشد ایمان و معنویت در خود، تبلیغات مسموم طاغوتیان را خنثی نماید، تا افتخار و لیاقت پرچمداری و یاریگری امام عصر ( علیه‏السلام) را پیدا کند; چرا که تحول و انقلاب عظیم مهدوی جز با همکاری زنان صورت نخواهد پذیرفت .

زن مسلمان، در مقام انتظار، باید با ارائه الگوی برتر از یک زن کامل، ارشادگر سایر زنان گردد، تا دنیا شاهد قدرت عظیم فرهنگی و دینی زنان باشد و همگان بدانند همچنان که زنانی در سقوط پرچمدار هبوط نفس انسانی‏اند، در معنویت نیز بانوانی مؤمن و با استقامت پاسداری از دین را به عهده داشته و با پرورش فرزندانی که یاور انقلاب مهدوی‏اند، زمینه را برای تحولی بزرگ و جهانی فراهم می‏آورند .

لذا زن منتظر با خودسازی و تهذیب نفس، به تربیت فرزندان خود همت می‏گمارد و با تفهیم فرهنگ انتظار به آنان، آگاهی‏های لازم در خصوص انتظار و ظهور حضرت حجت ( علیه‏السلام) را به ایشان می‏آموزد تا یاورانی پاک و شجاع برای یاری بقیة‏الله الاعظم ( علیه‏السلام) بپروراند .

همچنین زن با ایمان و منتظر با پیشه ساختن عفت و حجاب، ضمن تامین سلامت جامعه سعی می‏کند به چنان درجه‏ای از تعالی و تکامل نایل آید که افتخار منتظر حقیقی بودن را داشته باشد و با اثبات این مطلب که با اتصال به راه ولایت و با پیروی از فاطمه زهرا که خود تجسم عینی عفت و حجاب بود، به خود باوری و تعهد رسیده، و با انتخاب ظاهری پاک و معنوی علاوه بر باطنی مطهر و روحانی، بسان سربازی وفادار و متعهد، آمادگی خویش را در جهت‏شرکت در انقلاب عظیم مهدوی اعلام می‏نماید . علاوه بر آن، زن منتظر در صحنه عمل، به اوامر الهی، به دیگر سازی نیز می‏پردازد .

لذا در عصر کنونی، که هر روز شاهد تبلیغ فرهنگ نادرست غرب در جوامع اسلامی هستیم و شاهد زنانی بدحجاب با قیافه‏ای بزک کرده که آگاهانه یا از روی نادانی، به ترویج و اشاعه فرهنگ مبتذل و منحط بیگانه می‏پردازند و در ملاعام ظاهر گشته و جوانان را به سوی پرتگاه‏های سقوط و تباهی می‏کشند، بر زنان مؤمن منتظر است که با پرداختن به امر به معروف و نهی از منکر از فساد جامعه جلوگیری نمایند .

زنان فرزانه و اندیشمند جامعه اسلامی باید با ترویج و تبلیغ هر چه بیشتر دین، خودباوری و معنویت را در بین سایر زنان تقویت نمایند و به آنان تفهیم کنند، که مادامی که قلب و روح را از انواع گناهان پاک نسازند و ظاهر خویش را نیز مطابق به فرامین الهی درست ننمایند، لیاقت‏یاری‏گری و عنایت‏حضرت ولی عصر (عج) از ایشان سلب خواهد شد و هر روز بلکه هر لحظه بر فاصله آنان با جان عالم خلقت، مهدی موعود (عج)، افزوده خواهد شد . لذا دست‏یافتن به فیض عظیم یاوری و دیدار روی دوست، تهذیب نفس و خود سازی و دیگر سازی می‏طلبد .


|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
رجعت زنان
دیگر گروه از یاوران حضرت حجت ( علیه‏السلام) از زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان ( علیه‏السلام) آن‏ها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت‏خواهند نمود .

رجعت در لغت‏به معنای باز گشت  و در اصطلاح عبارت است از بازگشت عده‏ای از مؤمنان خالص و حقیقی و بعضی از منافقان و کافران حقیقی به این دنیا بعد از مرگشان و قبل از قیام قیامت .

رجعت جزو اعتقادات و ضروریات مذهب شیعه می‏باشد و آیات قرآنی و روایات معصومین ( علیه‏السلام) این حقیقت را به صورت روشن و شفاف بیان کرده‏اند .

دانشمند عالیقدر، سید مرتضی علم‏الهدی در مورد رجعت می‏فرماید: «عقیده شیعه امامیه آنست که خداوند، هنگام ظهور امام زمان (عج) قومی از شیعیان را که پیش از قیام آن حضرت از دنیا رفته‏اند باز می‏گرداند تا او را کمک و یاری رسانند و دولت کریمه او را مشاهده نمایند . همچنین گروهی از دشمنان حضرتش را زنده می‏کند تا از ایشان انتقام بگیرد و آنان ظهور حق را بنگرند و ذلیل و خوار گردند» . 

آری، روزی فرا خواهد رسید که جمعی از مؤمنان به اذن الهی سر از خاک بر خواهند تافت تا در رکاب مولایشان قرار گرفته در راه استقرار حکومت مهدوی با مشرکان و منافقان به ستیز بپردازند .

در این میان، افتخار رجعت‏به هنگام ظهور امام زمان ( علیه‏السلام) نصیب عده‏ای از زنان مؤمنه و فداکار نیز خواهد شد . این زنان دو دسته‏اند: برخی با نام و نشان، از زنده شدنشان در روایات خبر داده شد و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن به میان آمده است .

الف: در منابع معتبر اسلامی، نام تعدادی زن وجود دارد که به هنگام ظهور قائم آل محمد (صلی‏الله علیه‏و آله) زنده خواهند شد و یاریگر حضرت خواهند بود . در روایتی که مفضل بن عمر از امام صادق نقل کرده نام تعدادی زن آورده شده که جزو همان 313 نفرند و آنان عبارتند از: «قنواء دختر رشید، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده، ام‏خالد احمسیه، ام‏سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام‏خالد جهنیه‏» .

در کتاب «منتخب البصائر» از دو زن به نام‏های «وتیره‏» و «احبشیه‏» نام برده شده است .  و در کتاب خصایص فاطمیه از زنی به نام «نسیبه‏»  دختر کعب مازینه یاد شده است که به هنگام ظهور امام مهدی (عج) به دنیا رجعت‏خواهند نمود تا به مولای خود یاری برسانند .

در این قسمت‏به معرفی اجمالی برخی از این بانوان می‏پردازیم: «صیانه ماشطه‏» در زمان حضرت موسی ( علیه‏السلام) می‏زیسته است . او همسر حزقیل پسر عموی فرعون و آرایشگر دختر فرعون بوده است که ایمان خود به حضرت موسی ( علیه‏السلام) را پنهان می‏کردند . وقتی فرعون از ایمان او آگاه شد او و فرزندانش را در تنور سوزاند . خداوند در اثر صبر و فداکاری آن زن، او را در دولت مهدی زنده می‏گرداند تا هم به آن حضرت خدمت نماید و هم انتقام خویش را بازستاند . 

«زبیده‏» ، همسر هارون‏الرشید و از شیعیان بود . هنگامی که هارون از عقیده او آگاه گشت‏سوگند یاد کرد او را طلاق دهد، و او صد کنیز داشت که همگی حافظ قرآن بودند . او خدمات بسیار زیادی برای شیعه انجام داد . 

«سمیه مادر عمار یاسر» ، هفتمین نفری بود که به اسلام گروید، و شکنجه‏های فراوانی را تحمل کرد .  پیامبر (صلی‏الله علیه‏و آله) درباره خاندان یاسر فرمود: ای خاندان یاسر صبر کنید که وعدگاه شما بهشت است . او اولین زن شهید در اسلام است .

«ام ایمن‏» ، از زنان پرهیزگار و خدمتگزار پیامبر (صلی‏الله علیه‏و آله) بود . او در کنار زنان مجاهد در جبهه جنگ به مداوای مجروحان می‏پرداخت  و در ماجرای فدک، حضرت زهرا ( علیه‏السلام) او را به عنوان شاهد معرفی کرد . 

«حبابه والبیه‏» ، از زنان والامقامی است که دوره زندگی هشت امام معصوم را درک نموده است . در دو نوبت‏به وسیله امام زین العابدین و امام رضا ( علیه‏السلام) جوانی به او بازگشت، و اوست که هشت امام معصوم ( علیه‏السلام) بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، نقش بستند . 

بانوان دیگر نیز همه جزو مجاهدان راه خدا بودند . ایشان دل‏سوختگانی بودند که با رشادت‏های فراوان، ثابت کردند که می‏توانند گوشه‏ای از بار سنگین حکومت جهانی مهدی (عج) را بر دوش گیرند . آنان، به آن درجه از اخلاص و ایمان رسیده‏اند که افتخار رجعت و یاریگری امام عصر (عج) را پیدا کرده‏اند و این افتخاری است‏بس بزرگ .

ب: دسته دوم از زنان رجعت کننده، بانوانی هستند که فقط از زنده شدنشان سخن به میان آمده است و آنان زنان منتظری می‏باشند که آرزوی درک دولت‏حقه امام مهدی (عج) را در دل داشته‏اند و با این آرزو از دنیا رحلت نموده‏اند . 

به هنگام ظهور بقیة‏الله (عج) فرشتگان به ایشان ندا می‏دهند که امام تو ظهور کرده است اگر مایلی می‏توانی رجعت کرده به دنیا باز گردی، سپس به اراده پروردگار زنده خواهند شد .

بدین ترتیب، بانوان منتظر و با ایمان که با اعتقاد کامل، آرزوی فرج امام زمان را داشته‏اند، به دنیا باز می‏گردند تا شاهد تحقق وعده‏های الهی باشند، حکومت عدل الهی را درک کنند و به یاری امامشان برخیزند .

«بار خدایا! ما را در زمره ایشان قرار ده‏»


|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
حل یک شبهه / تعداد اصحاب زن حضرت
در اینجا شبهه‏ای که ممکن است ایجاد شود این می‏باشد که در بین روایاتی که درباره یاران حضرت ولی عصر، وارد شده و آنان را با نام معرفی کرده‏اند، از زنان، اسمی برده نشده است و تنها حدیثی که درباره آن‏ها آمده روایت امام محمد باقر است که فرمودند: «سیصد و اندی مردمی می‏آیند که پنجاه تن از ایشان زنانند» . 

بنابراین این روایات با حدیث‏بالا منافات دارند . مگر این که، این را نیز قبول نماییم که زنانی که جزو یاران حضرت هستند به غیر از اصحاب خاص ایشانند که در بیعت اول با آن حضرت همراهند .

نویسنده شهیر، کامل سلیمان، نیز همین نظر را قبول می‏کند و می‏فرماید: «در احادیث مربوط به یاران حضرت ولی عصر، صحبت از زن، به جز حدیث امام محمد باقر، نشده است، چون در جنگ‏های اسلامی از طبقه بانوان جز برای خدماتی در سطح پانسمان استفاده نمی‏شود، چنانکه در مورد جنگ‏های حضرت ولی عصر نیز روایتی از امام صادق آمده است: «سیزده زن همراه قائم خواهند بود که مجروحین را مداوا کنند و از بیماران پرستاری نمایند» ،  این حدیث‏خیلی نزدیک به ذهن است که در غالب اوقات برای معالجه مجروحین از زن‏ها استفاده می‏شود . ولی آنچه مسلم است در بیعت اولی هیچ زنی شرکت نمی‏کند و از ظهور آن حضرت آگاه نمی‏شوند، مگر بعد از آن که یاران حضرت بقیة‏الله در مکه گرد آمده و با او بیعت کنند و ظهور آن حضرت را اعلام نمایند» . 

جواب: در ابتدا باید خاطرنشان ساخت که، روایتی که از امام محمد باقر ( علیه‏السلام) نقل گردیده، روایت معتبری است و هیچ عالم و دانشمند و محدثی آن را رد ننموده و در سند آن اشکال نکرده است‏بلکه در اکثر کتب حدیثی وقتی درباره امام زمان ( علیه‏السلام) و یارانش بحث گردیده، این روایت نیز آمده است . دوم این‏که این روایت، تنها روایتی نیست که در این مورد وجود دارد بلکه احادیث دیگری که مفضل بن عمر از امام صادق ( علیه‏السلام) نقل کرده و یا حدیثی که ام‏سلمه از رسول خدا (صلی‏الله علیه‏و آله) روایت نموده و سایر احادیث که در ابتدای بحث‏بیان گردیده; همه نشان دهنده این مطلب است که مساله وجود زنانی پاک و کمال یافته در صف یاران ولی عصر (عج) از امور مسلم و قطعی است . مطلب دیگر آن‏که اگر در روایاتی، اسامی مردان یاور امام ( علیه‏السلام) ذکر گردیده در یک روایت از امام صادق ( علیه‏السلام) نیز نام تعدادی زن برده شده است که جزء یاران امام مهدی ( علیه‏السلام) می‏باشند .

از مفضل بن عمر نقل گردیده که امام صادق ( علیه‏السلام) فرمودند: «همراه حضرت قائم سیزده زن هستند . گفتم آن‏ها را برای چه کاری می‏خواهد؟ فرمود: به مداوای مجروحان پرداخته و از بیماران پرستاری می‏نمایند . گفتم: آنان کیانند؟ فرمود: قنوا دختر رشید، ام‏ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده، ام‏خالداحمسیه، ام سعیدحنفیه، صیانه ماشطه، ام‏خالدجهنیه‏» . 

نکته دیگر این‏که، با وجود تمام احترامی که به دانشمند توانا جناب آقای کامل سلیمان داریم، در جواب نظر ایشان باید گفت: اولا طبق مدارکی که در دست هست، در جنگ‏های اسلامی، بانوان، علاوه بر پانسمان مجروحین، کارهای مهم دیگری نیز انجام می‏داده‏اند که از آن جمله، شرکت در جنگ های دفاعی، تشویق رزمندگان اسلام برای نبرد، تهیه دارو، تعمیر تجهیزات و ... بوده است . 

به علاوه، این امور در جای خود از اهمیت‏بسیار فراوانی برخوردار بوده است و اگر نبودند زنانی با شهامت و با اخلاص، قطعا اسلام به رشد و شکوفایی نمی‏رسد .

درست است که زن بنابر خلقت لطیف و روحیه حساسی که دارد نمی‏تواند و معاف است که در جنگ شرکت نماید، اما اولا در شرایط استثنایی زنان زیادی در عرصه نبرد حق علیه باطل جنگیده‏اند . ثانیا قیام حضرت صاحب الامر ( علیه‏السلام) تنها به جنگ و نبرد با اسلحه علیه دشمن نخواهد بود بلکه قیام حضرت با توجه به جهانی بودن، عرصه‏های مختلفی را شامل می‏شود که زنان می‏توانند در هر کدام از این عرصه‏ها حضور فعال داشته باشند .

مطلب دیگر این‏که به طور قطعی نمی‏توان گفت که زنان در بیعت اولی شرکت ندارند زیرا طبق روایات، یاران امام 313 نفرند که در مکه کنار خانه خدا گرد هم آیند و در بعضی روایات مانند روایت امام محمد باقر ( علیه‏السلام) و ... از حضور زنان در ردیف اولین یاران امام زمان و کادر اولیه قیام یاد گردیده است .  لذا حضور زنان در کادر اول انقلاب مهدی امر بعید و یا غیر ممکن نیست، بلکه باتوجه به روایات ممکن و حتی مسلم است .


|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
زنان عصر ظهور، یاوران حق
اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان (عج) می‏شتابند آنهایند که در آن ایام زندگی می‏کنند . آنان همانند دیگر یاران امام، به هنگام ظهور در حرم امن الهی به خدمت‏حضرت می‏رسند و آمادگی خویش را برای یاری امامشان اعلام می‏دارند .

ام‏سلمه، همسر گرامی پیامبر اسلام (صلی‏الله علیه‏و آله)، از رسول مکرم روایت کرده است که فرمود:

«پناه برنده (مهدی (عج)) به حرم پناهنده می‏شود، پس مردم به سوی او جمع می‏گردند مانند پرندگانی که دور آب گردآیند در حالی که قبلا متفرق بوده‏اند آنان 314 نفر هستند که در بین آنان زنانی وجود دارند، پس ایشان بر هر ظلم و ظالم زاده‏ای پیروز خواهند شد» . 

در روایت دیگری از امام محمد باقر است که فرمودند: «به خدا سوگند سیصد و اندی نفر می‏آیند که پنجاه تن ایشان زنانند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه گرد آیند و این است معنای آیه شریفه «اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا ...» . 

آری، آن‏گاه که منادی، مژده ظهور مولا را به گوش جهانیان برساند، یاران حقیقی امام عصر (عج) از گوشه و کنار جهان، به خواست پروردگار، در کنار کعبه گرد هم آیند و به هر فرمان رهبر قیام، شکوه دوباره اسلام را رقم زنند . ایشان نخبگانی هستند که در امتحانات الهی سربلند بوده و لیاقت‏خویش را برای یاری امام زمان (عج) به اثبات رسانیده‏اند . در این میان، زنان با ایمان و اخلاص نیز همدوش سایر یاران امام با تاسی از مقتدای خویش، در تحول عظیم مهدوی شرکت‏خواهند جست و این را ابت‏خواهند نمود که در رسیدن به قرب الهی، زن و مرد هر دو یکسانند .

نکته مهم و قابل توجه این‏که علاوه بر زنانی که یاریگر امام عصر (عج) هستند زنان مومنه‏ای نیز در آن زمان یافت می‏شوند که هر چند خود توانایی حضور در قیام امام زمان را ندارند اما مشوق پدران، برادران، همسران، و فرزندان خویش برای شرکت در قیام خواهند بود . و این خود نقشی است‏بس بزرگ در یاری رساندن به امام عصر (عج) و جهادی دیگر برای غلبه حق بر باطل .

امام باقر ( علیه‏السلام) در این زمینه می فرمایند: «هنگامی که جبرئیل به اسم قائم و نام پدرش ندا می‏دهد، زنان محجبه این ندا را در می‏یابند و پدران و برادران خود را برای حضور در قیام تشویق می‏نمایند» .


|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
چهل حديث درباره امام زمان عج

تعداد بشاراتى كه از پيامبر اكرم ( ص) درباره حضرت مهدى (ع) وارد شده ، بيش از آن است كه در اين مختصر گنجانده شود، ما از ميان اين احاديث تنها به ذكر چهل حديثى كه حافظ ابونعيم اصفهانى (متوفى 430هـ ) در كتاب اربعين حديث فى المهدى ذكر المهدى و نعوته و حقيقة مخرجه جمع آورى كرده ، اكتفاء مى كنيم.

  مرحوم على بن عيسى اربلى در كتاب كشف الغمه مى نويسد: چهل حديث درباره مهدى موعود به دست آورده ام كه حافظ ابونعيم اصفهانى آنها را جمع آورى كرده و من هم به ترتيبى كه او ذكر نموده ، مى آورم ولى از ميان سلسله سند فقط شخص راوى كه از پيغمبر روايت نموده است، نام مى بريم :

حديث1- رفاه مردم در عصر امام زمان :

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود :

يكون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنين و الافثمان و الافتسع يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً و الا تدخر الارض شيئاً من نباتها .  

مهدى از ميان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال مى باشد ، همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمايند كه قبل از وى هيچ بّر و فاجرى بدان نرسيده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو گذار نمى كند.


حديث2- عدل مهدى (عج) :

ابوسعيد مى گويد پيغمبر فرمود: 

تملاء الارض ظلماً و جوراً فيقوم رجل من عترتى فيملاءها قسطاً و عدلاً يملك سبعاً او تسعاً .

زمين پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قيام كند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت يا نه سال سلطنت نمايد.

حديث3: 

و باز نقل كرده كه پيغمبر(ص) فرموده :

لا تنقضى الساعة حتى يملك الارض رجل من اهل بيتى يملاء الارض  عدلاً كما ملئت جوراً يملك سبع سنين .

قيامت منقضى نخواهد شد تا اين كه مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و او زمين را پر از عدل و داد كند ، چنان كه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است .

حديث4- مهدى فرزند فاطمه  زهرا (س) :

از امام زين العابدين و آن حضرت از پدرش روايت نموده كه پيامبر اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س)  فرموده : 

المهدى من ولدك .

( مهدى از فرزندان تو است ).

حديث5- مهدى برگزيده خداست :

على بن هلال از پدرش روايت نموده كه گفت در مرض پيامبر (ص) ، حضورش شرفياب شدم ، ديدم فاطمه (س) در بالين پدرش نشسته و اشك مى ريزد چون صداى گريه اش بلند شد، پيامبر سر برداشت و فرمود:

فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟

عرض كرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود ؟

فرمود : عزيزم ، مگر نمى دانى كه خداوند به اعل زمين نگاه كرد و پدرت را از ميان آنان برگزيد، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد، و به من وحى فرمود كه تو را به او تزويج كنم ؟

دخترم ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عزوجل هفت فضيلت به ما عطا فرموده كه به هيچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن اين كه :

من خاتم پيامبران نزد خدا و بهترين آنها و محبوبترين بندگان مى باشم و با اين امتيازات پدر تو مى باشم، جانشين من بهترين جانشينان پيغمبران و محبوبترين آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهيد ما بهترين شهداء و محبوبترين آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى باشد، جعفربن ابيطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است ، در سبط اين امت كه حسن و حسين دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.

يا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيراً و لا صغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك منهما من يفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً يوم بالدين فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخته ، مهدى اين امت نيز از ايشان مى باشد، موقعى كه دنيا هرج و مرج شود و آشوبها پديد آيد و راهها مسدود گردد و اموال يكديگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگيزد كه قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشايد و اساس دين را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پايدار گردم و زمين را پراز عدل نمايد چنان كه از ظلم پر شده باشد....

حديث6- مهدى ، حسينى است :

در آن كتاب از حذيفة بن يمان روايت مى كند كه گفت: پيامبر خطبه اى ايراد فرمود و آنچه مى بايد اتفاق بيفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى .

اگر از عمر دنيا جز يك روز بيشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگيزد  كه همنام من باشد.

 سلمان برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا(ص) از كدام فرزند شما خواهد  بود؟ فرمود : از اين فرزندم ، و دست روى شانه حسين (ع) گذاشت.

حديث7- قريه اى كه مهدى از آنجا قيام مى كند :

به سند خود از عبدالله بن عمر روايت نموده كه گفت :

 يخرج المهدى من قرية يقال لها كرعة

مهدى از قريه اى قيام مى كند كه آن را كرعه مى گويند .

حديث8- ويژگيهاى حضرت :

همچنين حذيفة از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمود :

المهدى رجل من ولدى وجهه كالكوكب الدرى

مهدى از فرزندان من است كه چهره اش چون ستاره تابان است .

حديث9  :

 حذيفه روايت نموده كه پيامبر (ص) فرمود :

المهدى رجل من ولدى لونه لونٌ عربىٌ و جسمه جسمٌ اسرائيلى على خدّه الآيمن خال كانه كوكب درى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً يرضى فى خلافته اهل الارض و اهل السماء والطير فى الجوّ.  

مهدى مردى از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنى اسرائيل است،در گونه راست وى خالى است كه چون ستاره تابناكى بدرخشد زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده باشد، ساكنان زمين و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وى خشنود خواهند بود.

حديث10:

ابو سعيد خدرى مى گويد پيامبر فرمود :

 المهدى منا اجل الجبين اقنى الانف

مهدى ما پيشانيش روشن و وسط بينيش كمى برآمده است

 

 

حديث11: 

المهدى منا اهل البيت رجل من امتى اشم الانف يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً

 مهدى ما اهل بيت مردى از امت من است كه وسط بينيش برآمده و او زمين را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم باشد.

حديث12:

 ابوامامه باهلى از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

 بينكم و بين الروم اربع هدن يوم الرابعةعلى يد رجل من آل هرقل يدوم سبع سنين ..

ميان شما و روميان چهار صلح است ، چهارمين آن به دست مردى از نسل هرقل خواهد بود و هفت سال دوام مى يابد مردى از طائفه عبدقيس به نام مستور بن بجلانعرض كرد اى رسول خدا (ص) در آن روز پيشواى مردم كيست ؟

فرمود : المهدى من ولدى ابن اربعين سنة، كان وجهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود عليه عباء تان قطريتان كانه من رجال بنى اسرائيل يستخرج الكنوز يفتح مدائن الشرك .

پيشواى مردم مهدى است كه از فرزندان من مى باشد كه چون ظهور كند به صورت مرد چهل ساله مى نمايد.رخسارش چون ستاره تابان مى درخشد و در سمت راست رخسارش خال سياهى است، دو عباى قطرى پوشيده (و از لحاظ سلامت بنيه ) گوئى ازمردان بنى اسرائيل است، ذخائر زمين را استخراج كند و شهرهاى شرك را بگشايد .

حديث13:

عبدالرحمن بن عوف روايت نموده كه پيغمبر فرمود: 

ليبعثن الله من عترتى رجلاً افرق الثنايا، اجلى الجبهه ، يملاء الارض عدلاً يفيض المال فيضاً

خداوند از عترت من مردى را برانگيزد كه ميان دندانهايش باز ، و رويش روشن باشد، زمين را پر از عدل كند و به مردم اموال فراوان بخشد.

حديث14:

 پيشوا صالح ابوامامه نقل مى كند كه رسول اكرم (ص) براى ما خطبه ايراد كرد و درضمن ، از دجّال نام برد و فرمود :

پس شهر مدينه از پليديها پاك شود چنان كه كوره آهنگرى از كثافات فلزات پاك گردد ، آن روز اعلام خواهند كرد كه امروز روز آزادى است .

زنى به نام ام شريك عرض كرد: اى رسول خدا (ص) عرب كجا خواهند بود؟

فرمود : در آن روز آنها اندكى بيش نيستند ، بيشتر آنان در بيت المقدس مى باشند ، اممهم المهدى ، رجل صالح پيشواى آنها مهدى است كه مردى صالح مى باشد .

حديث15: ظهور هويدا :

ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر (ص) فرمود :

يخرج المهدى فى امتى يبعثه الله عياناً للناس يتنعم الامة و تعيش الماشية و تخرج الارض نباتها و يعطى المال صحاحاً .

مهدى ميان امت من قيام خواهد كرد و خداوند او را به طور آشكار براى مردم برانگيزد ، مردم در رفاه ، و چهار پايان در آسايش باشند، و زمين روئيدنيهاى خود را بيرون دهد و او مال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم نمايد .

حديث16- ابر بر سر او سايه افكند :

عبدالله بن عمر نقل كرد كه پيغمبر فرمود :

 يخرج المهدى و على رأسه عمامة فيهما مناد ينادى هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه .

مهدى در حالى كه قطعه ابرى بر سر او سايه افكنده قيام مى نمايد ، در آن وقت گوينده اى اعلام مى دارد كه اين مهدى خليفة الله است از وى پيروى كنيد.

حديث17: بالاى سرحضرت مهدى (ع) فرشته اى است :

عبدالله بن عمر مى گويد : پيامبر (ص) فرمود:

يخرج المهدى و على رأسه ملك ينادى هذا المهدى فاتبعوه .

مهدى در حالى قيام مى كند كه فرشته اى بالاى سر او قرار دارد و مى گويد : مهدى اين است از وى پيروى نمائيد .

حديث18: مژده پيامبر (ص) به ظهور مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود :

ابشركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس زلزال فيملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحاً فقال له رجل : و ما صحاحاً ؟ قال : السوية بين الناس .

شما را مژده به ظهور مهدى مى دهم كه به هنگام اختلاف زياد و تزلزل مردم ، قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد ساكنان آسمان و زمين از حكومت او راضى خواهند بود و اموال را ميان مردم به طور مساوى قسمت كند.

حديث19: نام آن حضرت :

عبد الله بن عمر از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود :

 لا يقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى ، يواطى اسمه اسمى يملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً .

پيش از قيامت مردى از اهل بيت من به سلطنت مى رسد كه همنام من باشد زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.

حديث20- كنيه او :

حذيفه از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لبعث الله فيه رجلا اسمه اسمى و خلقه خلقى يكنّى ابا عبدالله .

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردى را بر انگيزد كه نامش نام من وخويش چون  خوى من و كنيه اش ابوعبدالله مى باشد .

 

 

حديث21:

 همچنين فرمود :

لا يذهب الدنيا حتى يبعث الله رجلاً من اهل بيتى يواطىء اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً.

عمر دنيا به پايان نمى رسد تا اين كه خداوند مردى از اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و  نام پدرش نام پدر من است . (1) او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد .

 

گنجى خود احتمال داده است جمله اسم ابيه اسم ابى را راوى زائده بن ابى الرقاد باهلى براصل حديث افزوده است ، بزرگان اهل تسنن نوشته اند وى عادت داشت چيزى بر احاديث بيفزايد گنجى از سى نفر از بزرگان محدثين معتبر اهل سنت را نام برده كه همين را از عاصم از زر از عبدالله بن مسعود نقل كرده اند كه فقط پيامبر فرموده : اسمه اسمى ، بعضيها احتمال داده اند در اصل اسم ابيه، اسم ابنى بوده ، به واسط عدم توجه راوى در نقل يا كاتب هنگام نوشتن ابى ضبط شده و منشأ اين اشتباه شده است چنان كه بسيار هم اتفاق مى افتد، دليل اين موضوع  حديث ابن ابى ليلا است كه در صفحه 276 از امالى شيخ طوسى نقل شده كه پيامبر فرمود: اسمه كاسمى و اسم ابيه كاسم ابنى .

حديث22-عدل مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لتملان الارض ظلما و عدواناً ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراو ظلماً.

چون روزى فرارسد كه زمين پر از ظلم و ستم شود خداوند مردى از اهل بيت من ظاهر گرداند تا جهان را پر از عدل و داد كند . 

حديث23-اخلاق آن حضرت :

عبدالله بن عمر روايت نموده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و خلقه خلقى يملاءها قسطاً و عدلاً.

مردى از اهل بيت من خارج مى شود كه نامش مطابق نام من و اخلاقش چون اخلاق من مى باشد، و او جهان را پر از عدل و داد كند.

حديث24- بخشش مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى گفت رسول اكرم (ص) فرمود:

يكون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له: المهدى يكون عطاؤه هنيئاً .

در آخرالزمان و موقعى كه آشوبها پديد آيد، مردى به قدرت مى رسد كه به او مهدى گفته مى شود كه بخشش او گوارا باشد.

حديث25-علم مهدى به سنت پيغمبر (ص):

ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى و يعمل سنتى و ينزل الله له البركة من السماء وتخرج الارض بركاتها و تملاء به الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً و يعمل على هذه الامة سبع سنين و ينزل بيت المقدس .

مردى از اهل بيت من به سلطنت خواهد رسيد كه به سنت من (آن طور كه بايد) عمل نمايد و خداوند از آسمان براى وى روزى فرستد، و زمين آنچه دارد، بيرون دهد و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پراز ظلم و ستم باشد او به بيت المقدس درآيد و هفت سال سلطنت نمايد.

حديث26-آمدن مهدى با پرچمها :

ثوبان از پيامبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

اذا رأيتم الرأيات السود قد اقبلت من خراسان فائتوها و لو حبوا على الثلج فيها خليفةالله المهدى . 

چون پرچمهاى سياه ببينيد كه ازسوى خراسان مى آيد به استقبال آن بشتابيد هرچند با رفتن از روى برف باشد زيرا كه همراه آن جماعت مهدى خليفة الله است .

حديث27-آمدن وى از جانب مشرق:

عبدالله عمر گفت : روزى در خدمت پيامبر (ص) بوديم كه عده اى از جوانان بنى هاشم بيامدند، از مشاهده آنها ديدگاه پيامبر پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله سيماى مباركتان گرفته است ما نمى توانيم شما را بدين حالت ببينيم فرمود:

انا اهل بيت اختارالله لنا الآخرة على الدنيا و ان اهل بيتى سيلقون بعدى بلاء و تشريداً و تطريداُ حتى يأتى قوم من قبل المشرق و معهم رايات سود فيسألون الحق فلا يعطونه فيقاتلون و ينصرون فيعطون ماسألوا فلا يقبلون حتى يدفعوه الى رجل من اهل بيتى فيملاء ها قسطاً كما ملاءها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فليأتهم و لحبواً على الثلج .

ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده ، بعد از اين اهل بيت من مصيبتها مى بينند و از وطن آواره مى گردند ، تا آنگاه كه مردمى از جانب مشرق با پرچمهاى سياه به طلب حق قيام كنند، اين حق را به آنها نمى دهند تا جنگ كنند ، و پيروزى يابند و حق را بگيرند و آن را به مردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل كند چنان كه از ظلم پر شده باشد هر كس ، آن زمان را درك كند به آنها بپيوندد اگر چه به رفتن از روى برف باشد.

حديث28- تجديد عظمت اسلام با ظهور او:

حذيفه روايت نموده كه از پيغمبر (ص) شنيدم مى فرمود :

واى بر اين امت از سلطه اى كه پادشاهان ستمگر بر آنها پيدا مى كنند و آنها را كشته، و مؤمنين را به وحشت مى اندازند، مگر كسى كه فرمان آنها را گردن نهد شخص با ايمان به زبان با آنها مى سازد ولى قلباً از آنان مى گريزد و چون خداوند عزوجل اراده نمايد كه عزت اسلام را تجديد كند ، شوكت هر ستمگر جبارى را درهم بشكند زيرا خداى توانا قادر است امتى را كه در ميان فساد افتاده اند، به ساحل صلاح آورد.

سپس فرمود: اى حذيفه ، لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يملك رجل من اهل بيتى تجرى الملاحم على يديه و يظهر الاسلام لا يخلف وعده و هو سريع الحساب.

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه با بى دينان جنگها كند تا اسلام را آشكار سازد.

حديث29- رفاه و آسايش مسلمانان در عصر مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

يتنعم امتى فى زمن المهدى (ع) نعمة لم يتنعموا قبلها قطّ يرسل السماء عليهم مدراراً و لا تدع الارض شيئاً من بناتها الاخرجته .

امت من در زمان مهدى چنان در فراخى معيشت به سر برند كه هيچگاه پيش از آن نديده باشند . آسمان پى در پى بركات خود را براى آنان فرو مى ريزد و زمين آنچه دارد بيرون مى دهد .

حديث30- مهدى يكى از سروران بهشت :

انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة، انا و  اخى على و عمى حمزه و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى .

ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم ، من و برادرم على و عمويم حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدى .

 

 

حديث31- سلطنت مهدى (ع):

ابوهريره روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا ليلة لملك فيها رجل من اهل بيتى .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، در همان شب مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد .

حديث32- خلافت مهدى (ع) :

ثوبان از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

نزد گنج شما سه نفر به قتل رسند كه هر سه پسران خليفه مى باشند و پس از آن ديگر هيچ يك از آنها خليفه نمى شود تا آن كه مردمى با پرچمهاى سياه سررسند و طورى آنها را به قتل رسانند كه هيچ قومى را بدان وضع نكشته باشند.

ثم يجيئى خليفة الله المهدى فاذا سمعتم به فأتوه فيبايعوه فانه خليفة الله المهدى .

سپس خليفه خدا مهدى بيايد ، چون بشنويد كه ظهور نموده به سوى او رو آوريد و با او بيعت كنيد زيرا او مهدى خليفه حقيقى خداوند است .

حديث33- بيعت با حضرت: 

ثوبان از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود: 

مردمى با پرچمهاى سياه از جانب شرق پديد آيند كه دلهاى آهنين دارند هر كس از آمدن آنها مطلع گشت به سوى آنها رو آورد و با آنان بيعت كند و لو با رفتن از روى برف باشد .

حديث34- پيوند دهنده دلها :

از على (ع) روايت شده كه فرمود: به پيغمبر اكرم (ص) عرض كردم :

 يا رسول الله (ص) أمنا آل محمد المهدى أم من غيرنا ؟

اى رسول خدا مهدى از ما اهل بيت است يا از غير ما؟

  پيامبر فرمود:

لا،  بل منا يختم الله به الدين كما فتح بنا و بنا ينقذون من الفتن كما انقذوا من الشرك و بنا يؤلف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة  اخوانا كما ألف بينهم بعد عداوة الشرك اخواناً فى دينهم .   

او از ماست خداوند دين را به وسيله او ختم كند چنان كه توسط ما گشود ، مردم به وسبله ما از آشوبها نجات يابند چنان كه از منجلاب شرك بيرون آمدند، دلهاى آنها را به هم پيوند دهد و بعد از دشمنيها آنها را با هم برادر كند، چنان كه بعد از نجات از شرك ، آنها را با هم برادر دينى كرد.

حديث35- بعد از مهدى زندگى بى فائده است :

عبدالله بن مسعود مى گويد پيامبر اكرم (ص) فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا ليلة لطول الله تلك الليلة حتى يملك رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاء ها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماًً و جوراً و يقسم المال بالسوية و يجعل الله الغنى فى قلوب هذه الامة فيملك سبعاً او تسعاً لاخير فى العيش بعد المهدى  .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، خداوند آن شب را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من مى باشد . و او زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، اموال را بالسويه ميان مردم تقسيم كند، و خداوند دلهاى امت مرا بى نياز گرداند، هفت سال يا نه سال سلطنت نمايد سپس بعد از مهدى زندگى فائده ندارد.

حديث36- قسطنطنيه به دست مهدى (ع) فتح شود:

ابوهريره از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

لا تقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى يفتح القسطنطنية و جبل الديلم و لو لم يبق الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يفتحها.

پيش از آنكه قيامت شود و مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و قسططنطنيه و جبال ديلم (2) را فتح كند اگر يك روز از عمر دنيا باقى باشد خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا آنجا را فتح كند.

 

جبال ديلم نواحى قزوين رو به طرف شمال و منطفه گيلان است .

حديث37- مهدى (ع) پس از پادشاهان ستمگر:

قيس بن جابر از پدرش و او از جدش ، از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود:

 سيكون بعدى خلفاء و من بعد الخلفاء امراء و من بعد الامراء ملوك جبابرة ثم يخرج رجل من اهل بيتى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

بعد ا ز من خلفاء خواهند بود و بعد ازخلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستمگر بيايند آنگاه مردى از اهل بيت من خواهد آمد كه زمين را از عدل و داد پركند چنانكه پراز ظلم باشد.

حديث38-عيسى (ع) مأموم مهدى (ع) :

ابوسعيد از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

منا الذى يصلى عيسى ابن مريم (ع) خلفه .

آن كس كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى گذارد ، از ما است .

حديث39- مهدى با عيسى بن مريم سخن مى گويد:

جابر بن عبدالله انصارى از آن حضرت روايت نموده كه فرمود:

ينزل عيسى بن مريم (ع) فيقول امير هم المهدى تعال صل بنا فيقول : الا ان بعضكم على بعض امراء تكرمة من الله عزوجل لهذه الامة.  

چون اصحاب مهدى قيام كنند، عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد، امير قيام كنندگان به عيسى مى گويد بيا تا با تو نماز بگذاريم عيسى مى گويد: شما خود از جانب خدا برخى بر برخى ديگر امير هستيد و اين لطف خدا نسبت به اين امت است .

حديث40- مهدى (ع) حافظ امنيت :

عبدالله بن عباس از پيغمبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لن تهلك امة انا فى اولها و عيسى بن مريم فى آخرها و المهدى فى وسطها . (3)

كشف الغمه ، على بى عيسى اربلى بنقل بحار، ج 51، از صفحه 78تا 85، ابونعيم اصفهانى اين چهل حديث را با سلسله سند ذكر كرده ، اهميت اين روايات در اين است كه اغلب آنها از راويان مشهور اهل تسنن نقل شده ، مرحوم اربلى جهت اختصار سلسله سند آنها را حذف كرده است.

امتى كه من در اول آنها و عيسى بن مريم در آخر آنها و مهدى در وسط آنها باشيم، هرگز هلاك نمى شوند. 

 

        

 

 

همه اين چهل حديثى كه ابونعيم از ميان انبوه احاديث حضرت مهدى جهت كتاب خود برگزيده ، در ساير كتب حديث اهل تسنن نيز نقل شده است و اين احاديث بعضى از آن احاديثى است كه علماى اهل سنت در كتابهاى خود نوشته اند .

يكى از علماى شيعه كتابى تأليف كرده و نام آن را كشف المخفى فى مناقب المهدى ناميده است. (4) و در اين كتاب 110حديث از طريق رجا

:: موضوعات مرتبط: حدیث , ,

|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
چهل حديث از امام حسن عسکري (ع)

قالَ الاِْمامُ الْعَسْكَرى(عليه السلام):


1- پرهيز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ.»:
جدال مكن كه ارزشت مىرود و شوخى مكن كه بر تو دلير شوند.

2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّى يَقُومَ.»:
هر كه به پايين نشستن در مجلس خشنود باشد، پيوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخيزد.

3- هلاكت در رياست و افشاگرى
«دَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمينًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ يَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِيّاكَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَةِ، فَإِنَّهُما يَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَكَةِ.»:
آن كه را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به كمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش كرده و سخن پراكنى كنى و در پىرياست باشى، زيرا اين دو، آدمى را به هلاكت مىكشانند.

4- گناهى كه بخشوده نشود
«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا تُغْفَرُ : لَيْتَنى لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراكُ فِى النّاسِ أَخْفى مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ عَلَى الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِى اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:
از جمله گنـاهانى كـه آمرزيده نشود ايـن است كه [آدمى ] بگويد: اى كاش مرا به غير از اين گناه مؤاخذه نكنند. سپس فرمود: شرك در ميان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سياه در شب تار نهانتر است.

5- نزديكتر به اسم اعظم
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَيْنِ إِلى بَياضِها.»:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» به اسم اعظم خدا، از سياهى چشم به سفيدىاش نزديكتر است.

6- دوستى نيكان و دشمنى بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضيلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَيْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:
دوستى نيكان به نيكان، ثوابست براى نيكان. و دوستى بدان به نيكان، فضيلت است براى نيكان. و دشمنى بدان با نيكان، زينت است براى نيكان. و دشمنى نيكان با بدان، رسوايى است براى بدان.

7- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام كردن بر هر كسى است كه بر او مىگذرى، و نشستن در پايين مجلس است.

8- خنده بيجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَب.»:
خنده بيجا از نادانى است.

9- همسايه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَيِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهاى كمرشكن، همسايه اى است كه اگر كردار خوبى را بيند نهانش سازد و اگر كردار بدى را بيند آشكارش نمايد.

10- پندى گويا و جامع
«أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دينِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فى دينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِىٌ فَيَسُرُّنى ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيْنًا وَ لا تَكُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:
لَناحَقٌّ فى كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راستگويى و امانتدارى درباره كسى كه شما را امين دانسته ـ نيكوكار باشد يا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسايگى سفارش مىكنم. محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)براى همين آمده است. در ميان جماعت هاى آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بكشانيد و همه زشتى را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبى كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در كتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدى جز ما مدّعى اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ مىگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما.

11- انديشه در كار خدا
«لَيْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت كردن به زيادى روزه و نماز نيست، بلكه [حقيقتِ] عبادت، زياد در كار خدا انديشيدن است.

12- پليدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، كليد هر گونه شرّ و بدى است.

13- ويژگى هاى شيعيان
«شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاكِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پيروان ما، گروه هاى نجات يابنده و فرقه هاى پاكى هستند كه حافظان [آيين] مايند، و ايشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حيات [منجىِ بشريّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پيش از ظهور براى آنان خواهد جوشيد.

14- ناآرامى كينه توز
«أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:
كينه توز ، ناآرامترينِ مردمان است.

15- پارساترين مردم
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترين مردم كسى است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترين مردم كسى است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك نمايد. كوشننده ترين مردم كسى است كه گناهان را رها سازد.

16- وجود مؤمن
«أَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْكافِرِ.»:
مؤمن براى مؤمن ،بركت و بر كافر، اتمام حجّت است.

17- محصول اعمال
«إِنَّكُمْ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَيّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ يَأْتى بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْرًا يَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرًّا يَحْصِدُ نِدامَةً، لِكُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا يُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا يُدْرِكُ حَريصٌ ما لَمْ يُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِىَ خَيْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر كاهنده و روزهاى برشمرده اى داريد، و مرگ به ناگهان مىآيد، هر كس تخم خيرى بكارد به خوشى بِدْرَوَد، و هر كس تخم شرّى بكارد به پشيمانى بِدْرَوَد. هر كه هر چه بكارد همان براى اوست. كُندكار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نيست در نيابد، هر كه به خيرى رسد خدايش داده، و هر كه از شرّى رهد خدايش رهانده.

18- شناخت احمق و حكيم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكيمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حكيم در قلب اوست.

19- تلاش براى رزق مقدّر
«لا يَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزىِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.

20- عزّتِ حقگرايى
«ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هيچ عزيزى حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلى به حقّ نياويزد، مگر آن كه عزيز شود.

21- دوست نادان
«صَديقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مايه رنج است.

22- بهترين خصلت
«خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: أَلاِْيمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:
دو خصلت است كه بهتر و بالاتر از آنها چيزى نيست:ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.

23- نتيجه جسارت بر پدر
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَى الْعُقُوقِ فى كِبَرِهِ.»:
جرأت و دليرى فرزند بر پدرش در كوچكى، سبب عاقّ و نارضايتى پدر در بزرگى مىشود.

24- بهتر از حيات و بدتر از مرگ
«خَيْرٌ مِنَ الْحَياةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:
بهتر از زندگى چيزى است كه چون از دستش دهى، از زندگى بدت آيد، و بدتر از مرگ چيزى است كه چون به سرت آيد مرگ را دوست بدارى.

25- وابستگى و خوارى
«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:
چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چيزى كه او را خوار دارد.

26- نعمت بلا
«ما مِنْ بَلِيَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فيها نِعْمَةٌ تُحيطُ بِها.»:
هيچ بلايى نيست، مگر اين كه در آن از طرف خدا نعمتى است.

27- اكرام بدون افراط
«لا تُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ.»:
هيچ كس را طورى اكرام مكن كه بر او سخت گذرد.

28- ارزش پند پنهان
«مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ.»:
هر كه در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر كه آشكارا برادرش را پند دهد او را كاسته.

29- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا يُحْسَدُ عَلَيْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است كه بر آن حسد نبرند.

30- سختى تربيت نادان
«رِياضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ.»:
پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

31- شادى بيجا
«لَيْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:
اظهار شادى نزد غمديده، از بىادبى است.

32- جمال ظاهر و باطن
«حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:
صورت نيكو، زيبايى ظاهرى است،و عقل نيكو، زيبايى باطنى است.

33- كليد تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.»:
تمام پليدى ها در خانه اى قرار داده شده و كليد آن دروغگويى است.

34- چشم پوشى از لغزش و يادآورى احسان
«خَيْرُ إِخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَرَ إِحْسانَكَ إِلَيْهِ.»:
بهترين برادران تو كسى است كه خطايت را ناديده گيرد و احسانت را يادآور شود.

35- مدح نالايق
«مَنْ مَدَحَ غَيْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:
هر كه نالايقى را ثنا گويد، خود در موضعِ اتّهام قرار گيرد.

36- راه دوست يابى
«مَنْ كانَ الْورَعُ سَجِيَّتَهُ، وَ الْكَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ كَثُرَ صَديقُهُ.»:
كسى كه پارسايى خوى او، و بخشندگى طبيعت او، و بردبارى خصلت او باشد دوستانش بسيار شوند.

37- انس با خدا
«مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:
كسى كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد.

38- خرابى مناره ها و كاخ ها
«إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصيرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ.»:
هنگامى كه قائم(عليه السلام) قيام كند، دستور به خرابى مناره ها و كاخ هاى مساجد دهد.

39- نماز شب، سير شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

40- ادبى بسنده
«كَفاكَ أَدَبًا تَجَنُّبُكَ ما تَكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ.»:
در مقام ادب براى تو همين بس كه آنچه براى ديگران نمىپسندى، خود، از آن دورى كنى.


|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
                                                         باسمه تعالی

یا فاطمه زهرا (س)

 شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)تسلیت باد

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

 

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

 

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

 

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد."

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء."

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389
درباره حديث فاطمه(س) پاره تن پيامبر گرامى(ص)

( 16 صفحه - از 31 تا 46 )
نویسنده : حاج رسولی، محمد
  • از پیامبر(ص) درباره ابعاد شخصیت حضرت زهرا(س) مطالب فراوانى نقل شده است.

    فاطمه(س) دخت پیغمبر اکرم(ص) در بین زنان عالم، معروف‏ترین و محبوب‏ترین چهره دینى، اخلاقى، ایمانى، علمى، ادبى و معنوى به شمار مى‏آید. جاذبیت حضرت فاطمه(س) قلمروى بس وسیع دارد که پیش از زندگى او در این جهان شروع مى‏شود و تا مرز ابدیت امتداد مى‏یابد.

    حضرت زهرا (س) در عمر کوتاه ولى پر برکت خود، عالى‏ترین درسهاى زندگى را به انسانها آموخت و بهترین سرمشق و نمونه براى زنان جهان گردید.

    فاطمه(س) در دوران زندگى بانویى از هر جهت نمونه و کامل بود. او دخترى نمونه براى پدرش پیامبر(ص)، و همسرى نمونه براى على(ع) و مادرى نمونه براى فرزندانش بود و بالأخره در تمام ابعاد وجود، زن نمونه‏اى براى عالم بشریت به شمار مى‏آمد.

    ( 31 )
  • فاطمه(س) در زندگى خصوصى خویش، نمونه‏اى در حیا، عفاف، پاکدامنى، مهر، عاطفه، معرفت، ایمان و... بود و در زندگى اجتماعى نیز نمونه و الگویى از شهامت، شجاعت، فداکارى در راه حق و عدالت‏خواهى محسوب مى‏شد و عاقبت در این راه به شهادت رسید.

    حضرت زهرا(س) در صفات و روحیات گوى سبقت از مردان بزرگ ربوده و با کامل‏ترین مردان جهان یعنى على(ع) همدوش و همسر گشته بود.

    فاطمه زهرا(س) از اصحاب کسا و یاران مباهله است و از کسانى است که در سخت‏ترین اوقات با پیغمبر(ص) هجرت کرد و نیز از آنهاست که آیه تطهیر در شأنشان نازل شده و خدا به صِدقشان گواهى داده است. فاطمه(س) مادر ائمه(ع) است و در بقاى ذریه پیغمبر تا روز قیامت از برکت وجود اوست و او بانوى همه بانوان جهان است. چون فاطمه(س) بر پیغمبر(ص) وارد مى‏شد، آن حضرت در مقابل او مى‏ایستاد و دستش را مى‏بوسید و او را به جاى خود مى‏نشانید و مى‏گفت:

    من هرگاه به بوى بهشت اشتیاق پیدا مى‏کنم، زهرا(ع) را مى‏بویم.

    پیغمبر(ص) مى‏گفت:

    فاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند، مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.

    همه اینها براى شخصیت زهرا (س) یعنى براى صفاتى بود که فاطمه زهرا(س) داشت ؛ زیرا قیمت هر کس به صفات و روحیات اوست. زهرا در علو صفات به حدى بود که پیامبر گرامى(ص) او را مادر (ام ابیها) مى‏نامید. و مى‏گفت:

    زهرا(س) به صورت آدمى است و به معنا از حوریان بهشتى است. زهرا روحى است که میان دو پهلوى من است.

    ( 32 )
  • انسیه حورا سبب اصل اِقامت

    اصلى که ببالید بدو نخل امامت

    نخلى که ز تولید قدش زاد قیامت

    گنجینه عرفان گهر بحر کرامت

    در باغ نبى طوبى افراخته قامت

    در ساحت بستان ولى سرو لب جو

    ** *

    مرآت خدا عالمه نکته توحید

    کش خیمه عصمت زده بر عرصه تجرید

    آن جلوه که بالذات برون است ز تحدید

    مولد محمد که بدان نادره تأیید

    ** *

    اى زاده انسان که به خوبیت مَلک نیست

    از عشق تو برپاست به کونین هیاهو

    ** *

    من با تو به توحید دلى یکدله دارم

    از عشق تو برگردن جان سلسله دارم

    من قطره که از بحر فزون حوصله دارم

    از بحر عنایات تو چشم صله دارم

    ** *

    اى پاى تو پهلو زده خورشید سما را

    بر فرق من خسته بسایان کف پا را

    در هر صفتى اعظم اسماى الهى

    اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهى

    عالم همگى بنده شرمنده تو شاهى

    محتاج توایم از ره الطاف نگاهى

    «فاطمه(ع) پاره تن پیغمبر(ص)»

    پیامبر گرامى فاطمه(س) را بسیار دوست مى‏داشت و به او احترام مى‏نمود و از هر فرصت در معرفى این بانوى نمونه و عصاره هستى استفاده مى‏کرد و حقایق و معارفى را در عظمت شخصیت فاطمه زهرا(س) مطرح مى‏نمود. یکى از احادیثى که پیامبر گرامى (ص) درباره فاطمه(س) فرموده‏اند این حدیث است: «فاطمه پاره تن من است...»

    ( 33 )
  • از طریق این حدیث بسیارى از فضایل و مناقب حضرت زهرا(س) مانند عصمت را مى‏توان اثبات نمود.(1) ما در اینجا به طور خلاصه مطالبى را درباره این حدیث شریف در چند قسمت مطرح مى‏نماییم.

    متن حدیث

    پیامبر(ص) فرموده است:

    فاطمة بضعة منّى من سرّها فقد سرّنى و من سأها فقد سأنى، فاطمه اعزّ البریّة علىّ؛(2)

    فاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند، مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.

    روش بزرگان درباره یک حدیث این است که نخست از سند و سپس از دلالت آن بحث مى‏کنند. ما هم در اینجا به طور اختصار نکاتى را به این شیوه درباره این روایت شریف بیان مى‏کنیم.

    بررسى سند

    این حدیث در بین علماى شیعه و سنى، مشهور و معروف، بلکه متواتر معنوى‏(3) است و نیاز به بحث و تحقیق بیشتر ندارد. کسانى که مى‏خواهند بیشتر درباره سند این

    ____________________________________________

    1. راهبرد اهل سنت، ص 330 ؛ بحارالأنوار، ج 29، ص 337.

    2. امالى مفید، ص 260 ؛ بحارالأنوار، ج 28، ص 303 و ج 43، ص 23 و 39 ؛ امالى شیخ طوسى، ص 24 ؛ مناقب آل ابى‏طالب، ح 3، ص 112.

    3. مشکاة المصابیح، ص 568 ؛ زبدة البیان اردبیلى، ص 189.

    ( 34 )
  • روایت تحقیق کنند، مى‏توانند به الغدیر(4) مراجعه نمایند.

    الفاظ، دلالت و متن حدیث

    این روایت شریف با الفاظ گوناگون از پیامبر گرامى(ص) نقل شده است.

    1 - فاطمة بضعة(5) منّى فمن اغضبها اغضبنى‏(6).(7)

    2 - انما فاطمة بضعة منّى یؤذینى ما اذاها.(8)

    3 - انها بضعة منّى یریبنى ما رابها و یؤذینى ما اذاها.(9)

    4 - انها بضعة منّى یغضبنى ما یغضبها.(10)

    ____________________________________________

    4. الغدیر، ج 2، ص 20 و 109 و ج 7، ص 174 و 231 و ج 9، ص 387.

    5. همه ارباب لغت اتفاق دارند که «بَضعة» با فتحه - به معناى قطعه است و گاهى با کسره خوانده مى‏شود. علماى لغت تصریح کرده‏اند که «بضعة» قطعه‏اى از گوشت است. جمهرة اللغة، ج 1، ص 395 ؛ معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 255 ؛ النهایة، ج 1، ص 357 و ج 5، ص 62 ؛ بحارالأنوار، ج 29، ص 32 و 335.

    6. سهیلى، یکى از علماى اهل سنت در الروض الانف، ج 2، ص 196 مى‏گوید:

    این حدیث دلالت دارد بر اینکه هر کس حضرت زهرا(س) را سبّ کند کافر شده است و کسى که صلوات بر او بفرستد صلوات و درود بر پدر او یعنى پیغمبر گرامى(ص) فرستاده است.

    قَسطلانى (ارشاد السارى، ج 1، ص 596) گفته است:

    طبق این حدیث، هر کس زهرا(س) را اذیت کند، پیغمبر گرامى(ص) را اذیت نموده و اذیت پیغمبر(ص) حرام است و همه بر این مطلب اتفاق دارند.

    7. صحیح بخارى، ج 4، ص 210 ؛ صحیح بخارى، ج 5، ص 36 ؛ صحیح بخارى، جز 7، باب فضائل فاطمه(س)، ح 29.

    8. صحیح مسلم، ج 4، ص 1902، باب 15، ح 95 و 94 و 93 ؛ صحیح مسلم، جز 7، باب فضائل زهرا(س)، 141، 143 ؛ صحیح بخارى، جز 5، باب مناقب فاطمه(س)، ح 29.

    9. سنن ترمذى، ج 5، ص 605، ح 3867.

    10. الشفأ، ج 2، ص 308.

    ( 35 )
  • 5 - فاطمة سجّته‏(11) منّى یبسطنى ما یبسطها و یقبضنى ما یقبضها.(12)

    6 - انما فاطمه ابنتى بضعة منّى یؤذینى ما اذاها و ینصبنى ما انصبها.(13)

    7 - انما فاطمه ابنتى بضعة منّى یریبنى ما رابها و یؤذینى ما اذاها.(14)

    8 - فامضغة(15) منّى.(16)

    9 - انها فاطمة بضعة منّى.(17)

    10 - إن فاطمة منّى.(18)

    11 - فاطمة بضعة منّى یقضبنى ما یقضبها و یبسطنى ما یبسطها.(19)

    12 - فانما ابنتى بضعة منّى.(20)

    13 - إن فاطمة جُز منّى.(21)

    14 - انما فاطمة بضعة منّى ما آذاها آذانى و ما رابها رابنى.(22)

    15 - انما فاطمة بضعة منّى یسرّنى ما یسرّها.(23)

    ____________________________________________

    11. «سجّته» یعنى قسمتى از چیزى. لسان العرب، ج 7، ص 39.

    12. مسند امام احمد، ج 4، ص 322 ؛ مناقب شهرآشوب، ج 3، ص 112.

    13. سنن ترمذى، ج 5، ص 698، ح 3869 ؛ الصواعق المحرقة، ص 114.

    14. حلیة الاولیأ، ابى نعیم، ج 2، ص 40.

    15. «المضغة»: قطعه‏اى از گوشت. نهایه ابن اثیر، ج 4، ص 339.

    16. مسند احمد، ج 4، ص 323.

    17. مسند احمد، ج 4، ص 5.

    18. الجامع فى العلل و معرفة الرجال، احمد بن حنبل، ج 2، ص 222.

    19. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 158.

    20. مسند احمد، ج 4، ص 328.

    21. الجمع بین الصحیحین البخارى و مسلم، صافانى، ص 121، ح 351.

    22. نظم درر السمطین، زرندى، ص 176.

    23. الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 230.

    ( 36 )
  • 16 - انما فاطمة بضعة منّى یؤذینى ما اذاها و یغضبنى ما اغضبها.(24)

    17 - انما فاطمة بضعة منّى یریبنى ما رابها(25)

    18 - فاطمة بضعة منّى من آذاها فقد آذانى.(26)

    19 - فهى فاطمة بنت محمد(ص) و هى بضعة منّى و هى قلبى و روحى التى بین جنبى.

    فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله.(27)

    20 - فان فاطمة بضعة منّى یؤلمنى ما یؤلمها و یسرّنى ما یسرّها.(28)

    21 - انما فاطمه حذیة منّى یقضبنى ما یقضبها.(29)

    22 - إن فاطمة بضعة منّى فمن آذاها فقد آذانى و من سرّها فقد سرّنى و من غاظها فقد غاظنى.(30)

    23 - إن فاطمة بضعة منّى و هى نور عینى و ثمرة فؤادى یسؤنى ما سائها و یسرّنى ما سرّها.(31)

    24 - انما فاطمة بضعة منّى من آذاها فقد آذانى و من احبّها فقد احبّنى و من سرّها فقد سرّنى.(32)

    ____________________________________________

    24. معجم الصحابة، ص 141، به نقل از احقاق الحق، ج 10، ص 205.

    25. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 1، ص 403.

    26. السنن الکبرى، بیهقى، ج 10، ص 201.

    27. فصول المهمة، ابن صباغ المالکى، ص 146.

    28. المناقب، خوارزمى، ص 353.

    29. النهایة فى غریب الحدیث والأثر، ابن اثیر، ج 1، ص 357.

    30. امالى شیخ صدوق، ص 165.

    31. روضة الواعظین، نشابورى، ص 149.

    32. تنزیه الانبیأ، سید مرتضى، ص 212.

    ( 37 )
  • 25 - إن فاطمة بضعة منّى و انا اکره إن تحزن أو تغضب.(33)

    26 - إن الله یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها.(34)

    27 - إن فاطمة بضعة منّى و انا منها فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله و من آذاها بعد موتى کان کمن آذاها فى حیاتى و من آذاها فى حیاتى کان کمن آذاها بعد موتى.(35)

    28 - رضا فاطمة من رضاى و سخطها من سخطى. من أرضاها فقد أرضانى و من سخطها فقد أسخطنى.(36)

    به طور اختصار، مصادر حدیث نبوى «فاطمة بضعة منى» را از کتابهاى شیعه و سنى ذکر مى‏کنیم:

    مصادر شیعه

    1 - الغدیر، ج 2، ص 275، ج 3، ص 30، 109، ج 7، ص 174، 231، ج 9، ص 387.

    2 - امالى شیخ مفید، ص 260.

    3 - امالى شیخ طوسى، ص 24.

    4 - مناقب شهرآشوب، ج 3، ص 112.

    5 - الطرائف ابن طاووس، ص 384 ، 388.

    6 - ذخائر العقبى - احمد بن الطبرى، ص 37.

    ____________________________________________

    33. المصنف، عبدالرزاق الصنعانى، ج 7، ص 301 - 302 ؛ خصائص امیرالمؤمنین(ع)، نسائى، ص 121.

    34. بحارالأنوار، ج 21، ص 279 و ج 30، ص 347 و ج 43، ص 23.

    35. علل الشرائع، ج 1، ص 186 - 187.

    36. الصراط المستقیم، ج 2، ص 292.

    ( 38 )
  • 7 - النص و الاجتهاد - شرف‏الدین، ص 88 ، 513.

    8 - مستدرک سفینة البحار، ج 8 ، ص 234.

    9 - اضوأ على الصحیحین، ص 345.

    10 - علل الشرائع، ج 1، ص 186.

    11 - کفایة الاثر، ص 65.

    12 - قواعد الاحکام، ج 1، ص 122.

    13 - بحارالأنوار، ج 27، ص 62.

    مصادر اهل سنت

    1 - مسند احمد، ج 4، ص 326.

    2 - صحیح بخارى، ج 4، ص 210، 212 و ج 1، ص 532.

    3 - صحیح مسلم، ج 7، ص 141.

    4 - سنن الترمذى، ج 5، ص 360.

    5 - المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 158.

    6 - سنن الکبرى، ج 10، ص 201 ؛ بیهقى، ج 5، ص 147.

    7 - المصنف، ج 7، ص 301، عبدالرزاق.

    8 - شرح نهج‏البلاغه لابن أبى الحدید، ج 4، ص 64، ج 13، ص 36، ج 16، ص 273، 278.

    9 - الجامع الصغیر، ج 1، ص 208.

    10 - المناقب خوارزمى، ص 353.

    11 - سبل الهدى و الرشاد، ج 10، ص 237.

    12 - سنن الترمذى، ج 5، ص 698، ح 3967.

    ( 39 )
  • 13 - صفة الصفوة، ج 2، ص 13.

    14 - اسد الغابة، ج 5، ص 521.

    15 - تذکرة الخواص، ص 279.

    16 - ذخائر العقبى، ص 37.

    17 - حلیة الاولیأ، ج 2، ص 40.

    18 - ینابیع المودة، ج 2، ص 52، 53، 97.

    شأن نزول حدیث

    اکنون باید اشاره کنیم که این حدیث از پیامبر گرامى(ص) در چه مناسبتهایى نقل شده است و به طور خلاصه شأن نزول این حدیث در چه مواردى بوده است.

    1 - یکى از آن مناسبتها این است که روزى على(ع) از پیغمبر گرامى(ص) سؤال کرد: چه چیزى براى زنها بهتر است؟ حضرت سکوت نمودند و وقتى فاطمه(س) آمد، از حضرت زهرا(س) سؤال کردند چه چیزى براى زنها بهتر است. حضرت زهرا(س) فرمود: اینکه مردها او را مشاهده نکنند. در این موقع، حضرت پیغمبر(ص) فرمودند: فاطمة بضعة منّى؛(37) یعنى فاطمه پاره تن من است.

    2 - دومین مورد وقتى بود که ابولبابه براى قبول شدن توبه خود، خود را به ستون بسته بود. پس آیه توبه نازل شد که توبه ابولبابه مقبول است. حضرت زهرا(س) خواستند او را از ستون باز کنند. ابولبابه گفت: من قسم خورده‏ام که کسى جز رسول خدا(ص) مرا باز نکند.

    پس پیغمبر گرامى این جمله را فرمودند: «ان فاطمة بضعة منّى».(38)

    ____________________________________________

    37. سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیرالعباد، محمد بن یوسف الصالحى الشامى، ج 11، ص 45.

    38. الروض الانف، سهیلى، ج 2، ص 196.

    ( 40 )
  • 3 - سومین مورد جایى بود که وقتى پیامبر گرامى خواستند فاطمه(س) را معرفى کنند، فرمودند: «هى بضعة منّى». روایت از ابن‏صباغ مالکى از مجاهد است:

    خرج النبى(ص) و هو اخذ بید فاطمه فقال: من عرف هذه فقد عرفها و من لم یعرفها فهى فاطمة بنت محمد و هى بضعة منّى و هى قلبى و روحى التى بین جنبى.(39)

    4 - چهارمین مورد در شب عروسى فاطمه(س) بود که حضرت این جمله را فرمود.

    حضرت پیامبر(ص) «به حضرت زهرا» خطاب کرد و فرمود: اى دخترم، على(ع) خوب شوهرى است. با او مخالفت نکن. سپس به على(ع) خطاب کردند فرمودند: یا على (ع)، داخل خانه خود شو و با همسرت با مهر و محبت رفتار کن. سپس این جمله را فرمودند: «ان فاطمة بضعة منّى، یؤلمنى ما یؤلمها و یسرّنى ما یسرّها». مناقب خوارزمى، ص 353.

    5 - پنجمین مورد را اهل سنت ذکر کرده‏اند: روزى على(ع) براى خواستگارى دختر ابوجهل پیش او رفت و حضرت پیغمبر(ص) فرمود: «ان فاطمة منّى...». علماى اهل سنت گفته‏اند: این خبر در باره على(ع) رسیده است. چون او خواست دختر ابى‏جهل را به عقد ازدواج گیرد، رسول خدا(ص) بر او غضبناک شد و فرمود «هر کس فاطمه را اذیت کند...»(40)

    بر این مورد اشکالات بسیار وارد شده است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.

    1 - خود علماى اهل سنت گفته‏اند که على(ع) مشمول آیه تطهیر است و طهارت ذاتى دارد، یعنى از هر رجس و پلیدى و لهو و لعب و اخلاق رذیله منزه و مبراست.

    ____________________________________________

    39. الفصول المهمة فى معرفة الائمة، ص 146.

    40. مستدرک الحاکم، ج 3، ص 158 ؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 1903، کتاب فضائل الصحابة، ح 95.

    ( 41 )
  • و دیگر آنکه در آیه مباهله خداوند او را به منزله نفس پیامبر(ص) خوانده است. از طرف دیگر، او باب علم رسول الله بوده و این همه در کتابهاى اهل سنت بیان شده است.

    بنابراین، چگونه ممکن است عقل باور کند که آن حضرت عملى انجام دهد که به واسطه افعال و گفتار او رسول خدا(ص) غضبناک گردد؟ چگونه عقل باور مى‏کند که مجسمه«اخلاق عظیم» بر کسى که محبوب خداست غضب کند ؛ آن هم در امر مباحى که خدا در قرآن مجید در آن تبعیضى قائل نشده است. امر نکاح به حکم آیه سوم سوره نسأ: «فانکحوا ما طاب لکم من النسأ مثنى و ثلاث و رباع»، بین انبیأ و اوصیأ و جمیع امت یکسان است. اگر بر فرض على(ع) چنین خیالى مى‏کرد که زن دیگر بگیرد، طبق قرآن بر او جائز بود. رسول اکرم (ص) نیز براى یک امر مباح هرگز غضب نمى‏نمود و چنین کلماتى نمى‏فرمود.(41)

    پس هر انسان عاقل بعد از تفکر درک مى‏کند که این حدیث از موضوعات و ساخته‏هاى امویها مى‏باشد که اکابر علماى اهل سنت هم به این امر اعتراف کرده‏اند.(42)

    ابن ابى الحدید(43) از شیخ و استاد خود، ابى جعفر اسکافى بغدادى، نقل مى‏کند که او گوید: معاویة بن ابى سفیان جمعى از صحابه و تابعین را معیّن کرده بود که بر ضد على(ع) اخبارى جعل کنند و آن حضرت را مورد طعن و مذمت قرار دهند تا مردم از آن حضرت بیزارى بجویند.

    از جمله این کسان ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبة و عروة بن زبیرند.

    ____________________________________________

    41. اگرچه از اخبار شیعه استفاده مى‏شود که بر على(ع) جایز نبوده است در حیات فاطمه زنى دیگر اختیار کند.

    42. شبهاى پیشاور، ص 703.

    43. شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 64.

    ( 42 )
  • ابوهریره کسى است که حدیث خواستگارى على (ع) را از ابوجهل روایت کرده است. آن‏گاه ابوجعفر اسکافى گوید: این حدیث مشهور است به روایت کرابیسى ؛ به این معنا که هر روایت بى‏اساس را کرابیسى مى‏خوانند. ابن ابى الحدید گوید: این حدیث در صحیحین بخارى و مسلم از مسور بن مخرمة الزحر، روایت شده است.

    و سید مرتضى در کتاب تنزیه‏الانبیأ گوید: این روایت از حسین کرابیسى رسیده و او مشهور است به انحراف از اهل بیت و از نواصب و دشمنان بزرگ آن خاندان بوده است ؛ زیرا بنابر اخبار فراوان در کتابهاى اهل سنت، دشمن على منافق است و منافق به حکم قرآن اهل آتش شمرده مى‏شود، پس روایت او مردود است.

    همچنین اخبار در مذمت ایذاکنندگان فاطمه(س) اختصاص به نقل از کرابیسى یا ابو هریره ندارد، بلکه اخبار بسیارى در این موضوع وارد است. از جمله خواجه پارساى بخارى در فصل الخطاب و امام احمد بن حنبل در مسند و میر سید على همدانى شافعى در مودّت سیزدهم از مودة القربى، حدیثى از سلمان محمدى نقل نموده‏اند که پیامبر(ص) فرمود: «دوستى فاطمه در صد جا نفع مى‏بخشد. پس کسى که دختر من فاطمه از او راضى باشد، من از او راضى‏ام و کسى که من از او راضى باشم، خدا... و کسى که فاطمه بر او غضب نماید من بر او غضبناک مى‏باشم و بر هر کس من غضبناک باشم خداوند بر او غضبناک است. واى بر آن کس که ظلم کند به فاطمه... .»(44)

    2 - اشکال دیگر این است که در متن این روایات، اختلافهاى بسیارى وجود دارد. در یک‏جا آمده است که على(ع) به خواستگارى دختر ابوجهل براى عموى خود حارث بن هشام رفت و بعد حضرت این جمله را فرمود.(45) در روایت دیگر از مسور بن مخرمة آمده

    ____________________________________________

    44. شبهاى پیشاور، ص 705.

    45. الحاکم، ج 3، ص 158.

    ( 43 )
  • است که على(ع) به خواستگارى دختر ابوجهل براى خود رفت.(46)

    3 - این جمله که در روایت آمده است على (ع) پیامبر(ص) را غضبناک کرد، با این روایت که از على(ع) روایت شده است مناسبت ندارد. على (ع) فرمود:

    فواللّه ما اغضبتها و لا اکرهتها على امر حتى قبضها الله عزوجل الیه ولا اغضبتنى ولا عصت لى أمراً.(47)

    4 - طبق آنچه در روایت از شیخ صدوق‏(48) نقل شده، خود على(ع) این مطلب را تکذیب کرده است. امام صادق(ع)(49) نیز این مطلب را که على (ع) پیامبر (ص) را غضبناک نموده باشد نفى کرده‏اند.

    5 - بر طبق یک گزارش، ابن عباس با عمر بحث کرده و به او گفته است: على(ع) پیامبر(ص) را به غضب نیاورد و هیچ‏گونه قصد و اراده‏اى براى زن گرفتن نداشت و داستان خواستگارى على(ع) از دختر ابوجهل نادرست است. عُمر نیز ابن عباس را تصدیق کرد(50) و گفت: تو درست مى‏گویى.

    6 - چگونه پیامبر (ص) در این حدیث دختر ابوجهل را دختر دشمن خدا خوانده و ابوجهل را سب کرده است و حال آنکه خود فرموده است: مرده را سب نکنید، چون باعث اذیت زنده مى‏شود.(51)

    7 - مسور بن مخرمة که راوى حدیث است، در سال دوم هجرت متولد شده‏است.

    ____________________________________________

    46. صحیح مسلم، ج 4، ص 1903.

    47. کشف الغمة، اربلى، ج 1، ص 373.

    48. علل الشرائع، ص 185، ب 149، ح 2.

    49. امالى صدوق، ص 91، المجلس 22، ح 3.

    50. الصحیح من سیرة النبى الاعظم، ج 4، ص 56.

    51. همان.

    ( 44 )
  • پس چگونه او مى‏گوید: من شنیدم که پیامبر(ص) بر روى منبر این مطلب را فرمود، درحالى‏که من جنب بودم. چگونه مى‏شود که یک طفل محتلم باشد؟ برخى این احتلام‏(52) را توجیه به کمال عقل کرده‏اند، ولى این مطلب مخالف لغت و عرف است چون در عرف کسى طفل شش ساله را محتلم نمى‏خواند.(53)

    برخى از بزرگان به یارى حدیث «فاطمة بضعة منّى»، معصوم بودن حضرت زهرا(س) را اثبات کرده‏اند. بنا به گفته آنان، پیامبر (ص) به طور مطلق فرموده است: هر کس زهرا(س) را اذیت کند، مرا اذیت کرده است. از این سخن روشن مى‏شود که حضرت زهرا(س) هرگز گناه نمى‏کند ؛ زیرا در غیر این صورت، پیامبر (ص) این مطلب کلى را درباره حضرت زهرا(س) نمى‏فرمود.(54) برخى بر این حدیث ایرادى وارد آورده‏اند. به گمان آنان، شاید این حدیث انصراف به این مطلب داشته باشد که هر کس زهرا(س) را از سر ظلم اذیت و آزار کند، پیامبر(ص) را اذیت کرده است و کسى که آن حضرت را در مسیر عبادت خشنود کند، پیامبر(ص) را خشنود کرده است. به گمان این گروه، پیامبر(ص) سخنى کلى را نفرموده، بلکه آن را مقید کرده است. تخصیص عموم نیز فراوان است و بسیارى از عمومات به مورد متعارف منصرف مى‏شوند.

    این اشکال پاسخهاى متفاوتى دارد که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم. تخصیص، خلاف اصل و قاعده است و ما تنها در صورت وجود دلیل مى‏توانیم به تخصیص قائل شویم. در این مورد خاص هم هیچ دلیلى وجود ندارد. از سوى دیگر، بر اساس بیانى که در اشکال گذشت، روشن مى‏شود که فاطمه (س) مزیت خاصى بر

    ____________________________________________

    52. فتح البارى، ج 9، ص 286.

    53. الصحیح من سیرة النبى الاعظم(ص)، ج 4، ص 60.

    54. بحارالأنوار، ج 29، ص 339.

    ( 45 )
  • دیگر مسلمانان ندارد، بلکه مانند آنان است. این سخن نیز از چند جهت نادرست است.

    1 - اگر زهرا(س) همانند سایر مسلمانان باشد، سخن پیامبر(ص) درباره او بى‏معنا خواهد بود. در این حال، پیامبر(ص) نمى‏توانست بگوید: هر کس زهرا(س) را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.

    2 - اگر کسى چنین توجیه کند، لازم مى‏آید که پیامبر(ص) گفتارى بى‏فایده فرموده باشد ؛ زیرا معناى این سخن آن است که زهرا(س) نیز همانند دیگر مسلمانان است. در این حال، کسى که اهل حکمت و معرفت باشد نیز چنین سخنى را بر زبان نمى‏آورد ؛ چه رسد به پیامبر خدا(ص). اما مى‏بینیم که علماى اهل سنت، این روایت را در باب فضایل حضرت زهرا(س) آورده‏اند.

    3 - اهل سنت، خود، مى‏گویند: بر اساس قرآن، ازدواج با چهار زن اشکال ندارد، ولى پیامبر(ص) براى على(ع) حرام کرده بود که در زمان حیات زهرا(س) با زنى دیگر ازدواج کند. پیامبر فرموده است: این از آن روست که زهرا(س) اذیت مى‏شود. از این سخن برخى از اهل سنت روشن مى‏شود که اذیت زهرا(س) مطلقاً حرام است و به شرایط خاص انصراف نمى‏یابد.(55)

    ____________________________________________

    55. بحارالأنوار، ج 29، ص 338.


|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389

تعداد صفحات : 17